به خودم غر زدم نرو مشهد
دوزخی صحبت از بهشت نکن
آسمانی به این سپیدی را
با حضورت سیاه و زشت نکن
از بزرگی کفترانت بود
بین شان آمدم نرنجیدن
خادمانت چه قدر آقایند
از صدای بدم نرنجیدن
خوش صدا نیستم چه کار کنم
دلخراش و عجول میخوانم
قارقار مرا نگاه نکن
دارم اذن دخول میخوانم
غبطه خوردم به حال زوارت
کاش سرمست ساغرت بودم
به حساب حسادتم نگذار
کاش من هم کبوترت بودم
"وحید قاسمی"